
مدت ها بود که تبلیغات می کردند وضع معیشتی مردم این است و آن است و قحطی شده و ... و مردم هم باورشان شد که آری این طور است.
همچون قصه ی آن مرد که گفتند: مرده ای گفت : نه
گفتن : چرا ! داغی نمی فهمی !!!
نمی گوییم مضیقه نبود اما انقدر که دستگاه تبلیغاتی مستحکم و سازمان یافته ی چپی ها نشان می داد نبود!!
گفتیم اینچنین نیست گفتند : افراطی!
دوران تبلیغات انتخاباتی گفتند باید قفل دیپلماسی را باز کنیم و دم کدخدا را ببینیم!
گفتند باید چرخ زندگی بچرخد بعد سانتریفیوژ!!
گفتند چاره ی این بدبختی و فلاکت و گرانی (!) آشتی با دنیاست !
گفتیم آشتی با شیطان بزرگ ممکن نیست که اگر ما بخواهیم آنها نمی خواهند !!
گفتیم چرخ زندگی و معیشت بر مدار سانتریفیوژ می چرخد که اگر آن نباشد و فردا نفت تمام شود بدبختی و فلاکت و گرانی حقیقی را به چشم می بینیم!
گفتیم راه حل استحکام بخشیدن به اقتصاد داخلی است و اقتصاد مقاومتی و ... نه رابطه و مذاکره و ... که اگر رابطه ثمر داشت خود آمریکا مگر با خود پدر سگش رابطه ندارد پس چرا شانزده تریلیون دلار بدهی دارد و اقصادش رو به فناست؟!!
گفتند ساکت شو افراطی تو چه می فهمی دیپلماسی چیست؟!! ، دیپلماسی که بیانه خواندن نیست!!
خلاصه با وعده های صد روزه ی صد من یک شترمرغ مردم را خامیدند و رای گرفتند و پیروز شدند در میدان انتخابات!
هرچه پیرمرد از کار افتاده بود از دولت خانه سالمندان سازندگی و اصلاحات جمع کردند و کابینه ی فراجناحی ! سر هم کردند! هنوز چیزی نگفته گفتند ساکت شو افراطی!
رفتند نشستند پشت میز مذاکره و جک گفتند و خندیدند و با خنده های دلبرانه دل ملتی را که دل به بند تمبان بسته بودند بردند و آخر هم توافق کردند و خودشان هم جشن گرفتند گفتیم این چه توافقی است که دو ترجمه اش با اصلش نمی خواند و آن طرفی ها یک چیز می گویند و شما چیز دیگر؟!
آخر هم نفهمیدیم سر چه توافق کردند؟!
سوال در دهانمان کامل نچرخیده بود که گفتند ساکت شو افراطی!
رئیس جمهور با ادب و باهوششان آمد و بی ادبی کرد و گفت تا ما همه ی پیچ و مهره ای هسته ای ایران را جمع نکنیم کوتاه نمی آییم ! آن یکی کری بود کوری بود نمی دانم! آمد و بهانه تراشی کرد گفت : درصورتی که ایران به حمایت خود از نظام سوریه و حزب الله ادامه دهد ، تحریم ها کاهش نمی یابند.
بعد هم که خیالشان راحت شد که دارند هسته ای را بی هسته می کنند دربرابر توان موشکی موضع گرفتن و فردا هم حتما می گویند نیروگاه های بادی و آبی و هرچه هست را تخته کنید و با هیزم سر کنید!!!
حالا هم تحریم های جدید و نو!!!
می گوییم این چه توافقی بود! بهتر نبود بجای اینکه انرژی و توان و امیدتان را در مذاکرات بی سر ته با یک مشت آدم ( حیف آدم ) نفهم بی منطق غیرقابل اعتماد صرف کنید روی استحکام داخلی اقتصاد کار می کردید تا مجبور نباشید در گزارش صد روزه ی دولت یازدهم قصه ی هشت ساله ی دولت نهم و دهم را سر هم کنید با ان مجری های ببوگلابی!!!
بیست و چها خرداد بود که به دوستی پیام دادم چهارسال آینده را چگونه پیش بینی می کنید و او پاسخ داد : باحال
در این روز های باحال زمستانی چقدر به افراطی بودن به قول شما و انقلابی بودن به قول رفقای خودمان افتخار می کنم!!!
قربانتان آقا که به ما یاد دادید بگوییم : من انقلابیم ، دیپلمات نیستم!!!